"All the stuff you think will never happen, will happen. you just gotta be ready for it"

Bones-

"تمام چیزهایی که فکر میکنی هیچوقت اتفاق نمیافتند، اتفاق میافتند. فقط باید آماده‌ی افتادن‌شان باشی." من هیچوقت به این فکر نکرده بودم که در حقیقت احتمال افتادن تمام اتفاقاتی که به نظر من دست‌نیافتنی میرسند، هست. یکبار بعد از اینکه با حسرت در مورد یکی از پروفسورها و زندگی شخصیش حرف میزدم کایل گفت: «طوری حرف میزنی انگار قرار نیست تو هم مثل او باشی.» من از حرفش تعجب کرده بودم اما جوابی به ذهنم نمی‌رسید. حقیقت این است که من ممکن است یک روزی با کفش‌های پاشنه بلند، پیراهن بلند، موهای تزئین شده، مثل فیلم‌های قدیمی از پله‌ها بدوم پایین. ممکن است ایستون، جک، جرمی، اندرو و جو و بقیه را در خانه‌ام مهمان کنم. ممکن است روزی برقصم. ممکن است آفتاب‌گرفتگی‌ کامل را ببینم. ممکن است روزی محمد را دوباره ببینم. و من نمیدانستم. تا قبل از شنیدن دیالوگ بالا نمیدانستم که تمام اینها و خیلی بیشتر از اینها هم ممکن است. ۱


گفتم: نگفتی نامت چی است.

گفت: معمولی‌ترین و معروف‌ترین نامی که تا حالا شنیدی. منظورم جان اسمیت نیست، منظورم در فرهنگ ماست. 

گفتم: محمد؟

گفت: بلی.


۱. احتمال اتفاق افتادن تمام این اتفاقات نادر کم است. اما حداقل یکی دوتایشان ممکن است برایم اتفاق بیافتد و غافلگیرم کند.