۲ مطلب در جولای ۲۰۱۸ ثبت شده است

I sailed half the world to find you

فیلم‌های عاشقانه می‌بینند. خودشان را جای دختر و پسر فیلم تصور می‌کنند. منتظرند تا دنیا روی خوشش را نشانشان بدهد. منتظرند تا درد هم اگر می‌کَشند، درد شیرین عشق باشد. آخرش بعد از چهار سال سماجت جواب مثبت را به خواستگاری می‌دهند که چهار سال روز شب بهش اظهار تنفر کرده بودند. هنوز فیلم عاشقانه می‌بینند. خودشان را عاشق و معشوقی تصور می‌کنند که به هم رسیده‌اند، لقمه دهانِ هم می‌مانند، لباس برای هم پرو می‌کنند، صبحانه برای هم درست می‌کنند. آخرش هر دو پنج روز هفته را از ۷ صبح تا ۶ شب در آنسوی شهر دنبال خانه‌ای بزرگتر، موتر راحت‌تر و تخت ِ بزرگتر در اسارت شغلی می‌گذرانند که حالشان را خوب نمی‌کند. به هر کسی میرسند توصیه می‌کنند که ازدواج را تا پیدا کردن شغلی درست و داشتن پس‌اندازی هنگفت به تعویق بی‌اندازند. هنوز فیلم عاشقانه می‌بینند. خودشان را پیرمرد و پیرزنی تصور می‌کنند که بچه‌ها را بزرگ کرده‌اند، نوه‌ها را به مکتب رسانده‌اند، از چنگ شغل رها شده‌اند، کنار هم به تماشای مهتاب میروند، لقمه دهان هم می‌گذارند و صبحانه برای هم درست می‌کنند. اما آخرش زوج پیری می‌شوند که هر روز فرزندی با چشم‌های اشک‌آلود در خانه‌یشان را می‌زند و داستان دعوایش با همسری که با او شبیه فیلم‌های عاشقانه رفتار نمی‌کند را میگوید. حقیقت این است که کسی هنوز رویای فیلم‌های عاشقانه را به واقعیت نرسانده‌است. 

  • //][//-/
  • يكشنبه ۱۵ جولای ۱۸

الی در...

یک‌شنبه سی‌ پیام داد و گفت میخوام باهاش برم استریپ کلب؟ میخواستم بگم نه. باید می‌گفتم نه. بعد از ظهر یک‌شنبه با خانواده بیرون بودم. صبح دوشنبه قرار بود مقاله‌ای را تحویل بدهم که هنوز شروع به نوشتنش هم نکرده‌ بودم. پدر و مادرم حس خوبی به اینکه من نصف شب بروم بیرون ندارند. اما الی است و عشقش به تجربه‌های جدید! بهش گفتم i'm down. مجبور شد دنبال کلابی بگردد که به زیر ۲۱ سال اجازه‌ی ورود بدهند. ۱۸ ساله‌ها اجازه‌ی ورود به کلب‌ها را دارند. یعنی مشکل فضای کلب نیست. مشکل اینجاست که ورود افراد زیر ۱۸ سال به مکان‌هایی که الکل سرو می‌کنن ممنوع است. استریپ‌ کلب ها اکثر مواقع الکل سرو می‌کنن. استریپ کلبی را انتخاب کردیم که من هر روز در مسیر دانشگاه از کنارش می‌گذرم. خیلی از خانه دور نیست. ساعت از ۹ شب گذشته بود که حاضر شدم و رفتم. در وبسایت‌شان نوشته بود قبل از ساعت ۱۰ ورودی ۱۵ دالر و بعد از ساعت ۱۰ ورودی ۲۵ دالر است. من ۲۰ دالر پول نقد داشتم. چون تا ده وقت زیادی بود خرامان خرامان و با خیال راحت می‌رفتم. سر راه حتی توقف کردم و به تایر‌های موتر هوا دادم. بعد نزدیک کلب که رسیدم یادم امد کارت شناسایی‌ام همراهم نیست!‌ مجبور شدم برگردم خانه کارتم را بردارم. ساعت ۱۰ شده بود که رسیدم خانه. ۳ دالر دیگه هم پول نقد داشتم که گرفتم و حرکت کردم دوباره. به سی‌ گفتم منتظرم بماند چون پول نیاز دارم.

رسیدم آنجا. اونا مشروب سرو نمی‌کردن اما هرکسی اجازه داشت با خودش مشروب بیاره. به همین خاطر نگهبان به مچ دستم دستبند سبزی را چسپاند که نوشته بود under 21 که یعنی من اجازه ندارم مشروب بنوشم. بعد رفتیم داخل. سی پولم را حساب کرد. باید برایتان بگویم که در فیلم‌ها وقتی استریپ کلب را نشان می‌دهند و می‌ بینید که رقاص‌ها با لباس زیر می‌رقصند، فقط فیلم است! در دنیای واقعی رقاص‌ها اولین آهنگ‌شان را با لباس زیر می‌رقصند،‌ بعد میروند پشت صحنه و لخت مادرزاد بر‌می‌گردند! آری... به محض رسیدن و نشستن‌ ما یکی از رقاص‌ها آمد و شروع به حرف زدن با ما کرد. گفت welcome to tities bar و بالا تنه‌اش را به ما نشان داد... استغفرالله... سی‌سی وقتی یادش افتاد من مسلمانم از خنده روده‌بر شد... تشنه بودیم. رفتیم بیرون که آبی بخوریم و سیگاری بخریم... با سیگار و آب برگشتیم. بیشتر از تمام عمرم همان یک شب سیگار کشیدم. برای اولین بار از کشیدن سیگار تا حدی لذت بردم. یک کمی، فقط کمی لذت‌بخش بود. 

رقاص‌ها واقعا ماهر بودند. حس بدی داشتم از اینکه پول همراهم نبود که انعام بدم. سی‌سی رفت پشت و لپ‌دنس گرفت. من همینطور سیگار می‌کشیدم و رقاص‌های روی‌ صحنه را نگاه می‌کردم. برایم لذتی نداشت. نگاهم کاملا معصومانه بود و به نظرم واقعا زیبا می‌رقصیدند. حرکت‌شان دور میله خیلی هنرمندانه بود. خوش گذشت. طوری‌که دوست دارم هر‌ چند وقت یکبار برم همینطوری نگاه کنم :) ولی خب، به هر حال محیطی نیست که آدم بخواهد تنها برود و لذت نامشروعی نبرد و برگردد. 

ساعت از نیمه‌شب گذشته بود که برگشتم. تا ۵ صبح مقاله را نوشتم. ۷ صبح بیدار شدم و رفتم تحویلش دادم. تمام روز را سرِ کار بودم و دیشب هم تا دیروقت بیدار بودم که کار کنم. امروز هم نتوانستم بخوابم چون امشب امتحان داشتم. فردا با اینکه سالروز استقلال آمریکا‌ست و همه جا تعطیل است من میروم سر کار! روز بعدش هم امتحان دارم هم مقاله باید بنویسم. روز بعدش که میشه جمعه، میرم یک کَمپِ سه روزه. من زندگی ندارم. فقط کار دارم. 

+ سی‌ وسط رقص میگه همش دارم به angular momentum این رقاص‌ها فکر می‌کنم :))‌ دخترک فزیکدان ِ دلشکسته. 

+ هدف سی از بیرون رفتن آن‌شب این بود که فرصتی پیدا کند با من حرف بزن. عاشق کسی شده و معشوق دلش را بد بد بد بد شکسته. آخرش گفت بدون گریه نمی‌تواند در موردش حرف بزند و همین بهتر که حرف نزند. خانه که رفت بهش پیام دادم و با پیام کمی حرف زد. من از عشق چی می‌دانم که بتواند تسلای کسی مثل سی باشد آخه؟ سعی کردم نفهمد اما معذب بودم وقتی حرف می‌زد. 

  • //][//-/
  • سه شنبه ۳ جولای ۱۸
امیدوارم روزی که من رفته‌ام، کسی، جایی، روح من را از این صفحات برداشته و بگوید: "من عاشق او می‌شدم."
-نیکول لیونز
موضوعات
آرشیو مطالب