ایستون دیشب میگفت میخواهد زود برود خانه چون دوست‌دخترش را از پنج‌شنبه تا حالا ندیده و دلش تنگ شده. من مسخره‌اش کردم و گفتم تا درس تمام نشده نباید برود. بعد از اینکه درس تمام شد داشت برای خودش سی‌وی میساخت و من کمکش میکردم. در سی‌وی نوشته BSA Eagle Scout و من هربار یادم می‌اید می‌خندم. دیشب وقتی روی سی‌وی کار میکرد دیدم نوشته اسپانیایی یاد دارد. گفتم Qué paso? گفت That is like saying "خوبم". من قشنگ دو ثانیه فقط بهش نگاه می‌کردم. وسط جمله‌ی انگلیسی به فارسی گفته بود "خوبم." حرفش معنی هم نداشت XD چیزی که میخواست بگه این بود که Qué paso(چه خبر بود؟) گذشته است و Qué pasa(چه خبر؟) حال است. من باید Qué pasa میگفتم. گفتم what? دوباره ولی با اطمینان کمتری گفت "خوبم" از خنده مردم. گفتم what else do you know in persian? گفت:

well there is پلو and there is خورشت.

من از خنده سرم را روی میز گذاشته بودم. بلاخره بهم گفت که فارسی را از دوست‌دخترش که ایرانی است یادگرفته. آآآی خدا there is خورشت هههههههههههه