X و رفیقش در مورد به فضا رفتن Dragon crew گپ می‌زنند. به پسر گفتم «من فمنیست سرسخت نیستم. میدانی که.» گفت «اوهوم. فقط حقوق مساوی.» حرفش را تائید کردم. گفتم «من فکر می‌کردم X متعصب نیست. فکر می‌کردم چون مثلا تحصیل کرده و چه می‌فهمم، به پوشش ما کار ندارد یعنی که متعصب نیست. اما حالا که کلان شده‌ام متوجه شده‌ام که اتفاقا X زیرپوستی متعصب است. مثلا وقتی با رفیق‌هایش در مورد چیزی حرف می‌زند که هیچکدامشان چیزی در موردش نمی‌فهمند اما موضوع بحث به رشته‌ی من ربط دارد نظر مرا نمی‌پرسند! علم که سر جای خودش، روبروی من در مورد دانشگاه من با حدس و گمان گپ می‌زنند ولی از من چیزی نمی‌پرسند. همین ده دقیقه پیش رو به روی من در مورد کلاه من و اینکه آمریکایی‌ها در مورد کلاهم چی فکر می‌کنند گپ می‌زدند و من جز گفتگویشان نبودم! چه دلیلی جز دختر بودنم دارد؟» پسر گفت «اگر اینا رو به روی من در مورد مکتب من گپ بزنند خب من خودم در گفتگو داخل میشم.» گفتم «هوم.. من این کار را نمی‌کنم. نمی‌فهمم. معذب می‌شوند. خوش ندارم. اما تو هیچ نیاز نداری. اگر در مورد چیزی گپ بزنند که تو ازش اطلاع داشته باشی از تو میخواهند در بحث‌شان شرکت کنی. اما X از اینکه من با مردها بحث کنم خوشش نمیاید. یا چیزی شبیه این. هر چی هست، حاضرند حرفهای احمقانه بزنند اما من جز بحث‌شان نباشم.»

ده دقیقه بعد X میگه «مصطفی، ما در مورد تسلا گپ می‌زنیم. بیا نظر بده.» مصطفی با یک لبخند معذب کسری از ثانیه به من نگاه می‌کند. مکث می‌کند. انتظار نداشت اینقدر زود حرفی که بهش زده بودم ثابت شود. قلبم سنگین میشود. لبخند می‌زنم. مصطفی دلمرده وارد بحثشان میشود. بعدا میگه «میدانم که بد است. میدانم که درد دارد.» و خب امیدوارم مصطفی همیشه یادش بماند.

+ دانشگاه برای دانشجوهایی که بخاطر کرونا مراسم فراغت نداشتند فراغت مجازی انداخته بود. این ویدیو را دوست داشتم. سه چهار بار دیدمش و هربار با دیدنش احساس غرور کردم :) hook'em baby :) ویدیو کلکسیون پیام‌های آدم‌های مهمی است که از دانشگاه تگزاس فارغ شدن. متیو مکانهی برعلاوه‌ای اینکه از دانشگاه تگزاس فارغ شده،‌ چند سال است که در دانشگاه ما پروفسور است. 

+ میگه «گاه دشت نقره گه دریای زر می‌بینمت»