دیروز کانر خیلی عادی لا به لای حرفهایش گفت «از تو خیلی خوشم میاید.» من متعجب بودم که چطور با یکبار دیدار و ۵ روز حرف زدن فهمیده که از من خوشش میاید. من هنوز حسی در موردش نداشتم اما برای شناختنش هیجان زده بودم. زیبا بود و بی‌نهایت خوش‌تیپ. مودب بود و در عین حال میتوانست مرا بخنداند. تاریخ را دوست داشت اما قانون‌های ترموداینامیک را هم می‌دانست. وکیل بود و روزی ۱۲ ساعت کار می‌کرد. از من هم خوشش میامد. دیشب با کیوان، جیا و لیزا رفته بودیم که لباس زمستانی بخریم. پیام داد. بداخلاق بودم. پرسید چی شده. معذرت خواستم و گفتم امروز غذا نخورده‌ام. بخاطر گشنگی بدخلقم. امد دنبالم و رفتیم پیتزا خوردیم. مثل بیشتر بوستونی‌ها، بدون اینکه متوجه شود گاهی لهجه‌اش مثل لهجه‌ی شخصیت‌های فیلم Good Will Hunting بوستونی میشد. وقتی پول پیتزای خودش را حساب کرد رو به من گفت «Can I buy you dinnah?» خنده‌ام گرفت. خودش هیچ متوجه تغییر لهجه‌اش نشده بود. چند ساعت قبل گفته بود از من خوشش میاید و من حالا از خجالت حتی نمی‌توانستم به صورتش نگاه کنم. همه چیز خیلی عالی بود. همه چیز خیلی خوب بود. 

 ‌

بعد امروز کاشف به عمل آمد که در انتخابات به ترامپ رای داده 🤣

کیوان از خنده نمی‌توانست نفس بکشد و لیزا قیافه‌اش طوری بود که انگار گفته‌ام طرف آدمکش است. حالا که قضیه را در ذهنم مرور می‌کنم نمی‌دانم بخندم یا گریه کنم. از تمام عیب‌هایی که میتوانست داشته باشد طرفدار ترامپ بود. اصلا فکرش را هم نکرده بودم. در ذهنم نمی‌گنجد که آدم جوان و تحصیل‌کرده‌ایی طرفدار ترامپ باشد. اما پولدار به نظر میرسید و احتمالا اکثر پولدارها به ترامپ رای دادند. اصلا اگر پولدار باشی و به ترامپ رای ندهی تعجب دارد. گفتم نمی‌توانم با کسی که از پالیسی‌های ترامپ حمایت می‌کند رابطه داشته باشم. تلاش کرد ذهنیتم را عوض کند. یک عالمه دست و پا زد. گفتم بگذار فکر کنم. با خودم گفتم من که آدم سیاسی نیستم. ۴ سال یکبار در فصل انتخابات نیم ساعت اگر از سیاست حرف بزنم. در همین مورد هم اگر کرستینا از انستاگرامش به من نگفته بود راست‌گرا است احتمالا تا ماه‌ها بی‌خبر می‌ماندم. اگر سیاست اینقدر بی‌اهمیت است، چرا باید بخاطرش کسی را که اینهمه خوبی دارد نشناخته رد کنم؟ کرسیتینا هم گفته بود با اینکه خودش عمرا با کسی که طرفدار ترامپ است کنار بیاید، درک میکند اگر من تصمیم بگیرم با کانر بیشتر آشنا شوم. دلایلی که برای حمایت از ترامپ مطرح کرد همه مالی بودند و در بعضی موارد هم‌پای من به ترامپ فحش داده بود. اینکه از ترامپ حمایت می‌کند دلیل قانع‌کننده‌ایی برای تمام کردن رابطه نیست. باید ازش در مورد سیاست‌هایی که برای من مهمند بپرسم. از کانر پرسیدم در مورد سقط جنین چه فکر میکند. گفت مخالف است اما فکر نمی‌کند دولت باید سقط جنین را غیرقانونی کند. گفت میتواند با من مذاکره کند و در مورد سقط جنین به نتیجه برسیم. گفت «اصلا سقط جنین اجازه است ولی من هزینه‌اش را پرداخت نمی‌کنم. خوبه؟ نظرت چیه؟» حرفش را نمی‌فهمیدم. سقط کردن خودش بدبختی و غم بزرگی است. فکر کن که در طول این پروسه حمایت پارتنرت را نداشته باشی! فکر کن وقتی آماده‌ی مادر شدن نیستی برای بچه‌دار نشدن بند اجازه‌ی کس دیگری باشی. سقط جنین برای بسیاری‌ها تابو است و مثل قتل می‌ماند. اگر مخالف است چرا پرداختن یا نپرداختن هزینه‌اش تفاوتی ایجاد میکند؟ نمی‌خواستم بدانم. نمیشد. پیام دادم و گفتم نمیشه. میدانستم که میخواهد بحث کند. از من خوشش میامد. فکر میکرد زیبا، باهوش، خوش‌اخلاق و هزار صفت خوب دیگر استم. اینهمه خوب بود و فکر میکرد من خارق‌العاده‌ام. بعد از توضیح بلاکش کردم. 

همینطور انگار که اتفاقی نیافتاده به روزم ادامه دادم. بعد خانه آمدم. یادم آمد که هفته آینده رخصت استیم و همه میروند خانه. من میمانم و این آپارتمان زیبا و دلتنگ. این شهر قدیمی و غمگین. بدتر از همه اینکه دلم میخواهد مثل تمام وقت‌هایی که دمغم با بهترین دوستم حرف بزنم. اما درست نیست چون من و بهترین دوستم مثل دوتا احمق یک زمانی عاشق یکدیگر بودیم و احتمالا فکر اینکه من با کسی باشم قلبش را پاره میکند. نمی‌دانم. من که دوست ندارم به اینکه او قرار است روزی با کس دیگری آشنا شود و بروند با هم پیتزا بخورند فکر کنم. در این یک هفته سکوت و بیکاری من حتما دیوانه میشم. 

+سقط جنین بسیار بسیار موضوع داغی است. طرفداران و مخالفان سرسخت دارد. من به نظر شما، هر چیزی که است، احترام می‌گذارم. اما لطفا سعی نکنید نظر را مرا حدس بزنید، یا با همین اطلاعات پراکنده در مورد من، نظرم را عوض کنید. شما تجربه‌های مرا و زندگی مرا نداشته‌اید. انتظار ندارم با من موافق باشید اما انرژی برای بحث را ندارم.