می‌خواهم زندگی غیر منتظره باشد. وقتی تمام فکر و ذکرم پیش او است، مبایلم بلرزد و نامش بیافتد روی صفحه. وقتی از حجم کار فلج می‌شوم، موجی از انرژی مرا با خودش ببرد. وقتی از گرمای شدید نمی‌توانم بدوم، نسیم خنکی بوزد. وقتی از تنهایی خوابم نمی‌برد، زنگ بزند و بگوید میاید پیشم. وقتی از بی‌پولی نمی‌توانم غذا بخرم، کسی به حسابم فقط به اندازه‌ی یک وعده غذا پول بریزد. وقتی روز بدی دارم ایوانز با دقت به حرفهایم گوش کند. وقتی ایر هاکی بازی می‌کنم برنده شوم. وقتی کسی را دوست دارم برایم بماند. وقتی یخچال را باز می‌کنم چیزی برای خوردن داشته باشم. وسط این نوشته از خستگی خوابم ببرد. بابا بگوید بهم افتخار می‌کند. بی‌بی حداقل در خواب‌هایم زنده باشد. سام خبرم را بگیرد. تراپی مرا به گریه نندازد. پارمیدا با حال خوش بهم پیام بدهد. الکسیا برای چند ساعت در سکوت رهایم کند. اودی ازم تعریف کند. ایستون به حماقتش اعتراف کند. پی‌دی اضطرابش را درمان کند. آلدو بگوید دلش برایم تنگ شده. از نامعلومی آینده دردم نگیرد. میخواهم غافلگیر شوم. می‌خواهم از اینکه همه چیز را اشتباه پیش‌بینی می‌کردم خنده‌ام بگیرد.