در مسیر برگشت حرف روی آهنگهای هندی رفت و ازش خواستم پلیلیست آهنگهای هندی مرا پلی کند. گفت «هندی مخلوطی از سانسکریت، فارسی و عربی است.» او کلمات سانسکریت را معنا میکرد و من کلمات فارسی را. آهنگها را به کمک هم معنا میکردیم و از عمیق بودن شعرهای شرقی لذت میبردیم. گفت «دوتای ما را جمع بزنند هندی را میفهمیم.»
این یکی بودن محدود، این ارتباط کوچک، این connection ریز را من همیشه خریدارم. عاشق وقتهایی استم که اتفاقی بین ما میافتد که فقط و فقط میتوانست بین ما دوتا بیافتد. تجربهیی با هم داریم که نمیتوانیم با هیچ یک از دوستهای دیگرمان داشته باشیم. با تمام استرسی که داشتم که زودتر خانه برسم و کار کنم، دلم خواست که مسیر طولانیتر میبود. دلم خواست که شب درازتر میبود. دلم خواست که برایش پلی کنم:
مرغ سحر تو گم شوی، یار بدین بهانه رفت ...
- //][//-/
- يكشنبه ۳۱ مارس ۲۴
- ۰۸:۴۴