در کارهای خانه استعداد ندارم. برایم آشپزی و پاک‌کاری از کوه کندن سختتر است. یک هفته است که غذای یخ‌زده‌ی آماده و ارزان از فروشگاه می‌خرم که گاهی اوقات مزه کاه میدهد. به عنوان کسی که طرفدار حقوق مساوی است، در هیچ موردی وابسته‌ی جورج نیستم. همه‌ی کارها را با هم قسمت می‌کنیم، ولی آشپزی افتضاحش را نمی‌پذیرم. جورج در آشپزی از من بدتر است ولی حداقل هر خاکی را میخورد. برایش مهم نیست اگر هر روز سه وعده تخم مرغ بخورد. من نمی‌توانم غذای تکراری یا غذای بد بخورم. بدون شوخی، واقعا فکر می‌کنم اگر یکی از ما به حدی پولدار نشویم که بتوانیم غذای خوب ِآماده برای الهه بخریم، یا کسی را استخدام کنیم که برای الهه غذا بپزد، این رابطه دوام نمیاورد. 

اینکه آشپزی برایم سخت است قبل از اینکه بوستون بیایم مشکلی نبود. در خانه شاید یکی دو بار در ماه نیاز میشد که من آشپزی کنم. بعد وقتی با ارمیا بودم او آشپزی می‌کرد. من اصلا آشپزی را از ارمیا یاد گرفتم. برای همین اول که بوستون آمده‌ بودم چند هفته فقط غذایی را میخوردم که او دوست داشت و من پختنش را بارها و بارها دیده بودم، Chicken Tikka Masala. غذاهای وطنی را بعد ها پشت تلفن از مامان یاد گرفتم و بگذارید برایتان بگویم که ارمیا بسیار بسیار دقیق‌تر و با حوصله‌تر از مامان بود. مامان اینطور است:

مامان: اول پیاز و روغن. بعد بامیه. بامیه که سرخ شد رب بنداز. آب بنداز. آب که خشک شد آماده است. همین دیگه.

+ نمک نندازم؟ چقدر روغن؟

مامان: بی نمک هم میشه؟ نمک بنداز. چقدر روغن؟ یک کمی. زیاد روغنی نکو به صحتت خوب نیست. روغنش باید برابر باشه. اگر کم باشه هم خوبیش نمیایه. 

+ پیاز ره کلان کلان خُرد کنم یا ریزه ریزه؟ 

مامان: به اندازه دیگه... ریزه ریزه. 

+ مساله چی بندازم؟

مامان: مرچ سیاه. زردچوبه. سیر ره هم که از اول همراه پیاز میندازی. اگر خواستی میتانی پودر سیر هم بندازی. 

+ نی. تو نگفتی سیر بنداز. 

مامان: نی. نی. حتما سیر بنداز. با سیر مزه‌دار میایه. 

+ بامیه ره چقدر سرخ کنم؟

مامان: سرخ کن دیگه. وا. چند دقیقه خوب سرخ کن. ولی از پیشت نسوزه. 

+ مساله ره چی وقت اضافه کنم؟

مامان: هر وقت دلت شد.

+ هر وقت دلم شد؟

مامان: ها. یک بامیه است دیگه الهه. ایقدر سوال پرسان کدی که توبه. مه برم که کار دارم. خدافظ. خلاص که شد عکسش ره برایم روان کو ببینم چطور آمده.