سلام،
اندیگو عقیده دارد که تو خاص نیستی، من با نگاهم تو را خاص کرده بودم یا چنین چیزی. خیلی قابل اعتبار نیست چون اندیگو که قرار نیست در این معامله طرفدار بهترین دوستش نباشد و بیاید طرف تو را بگیرد. ولی شاید راست گفته باشد عشقم. تو کجای زندگی استی و من کجا؟ ما یک جمع ِبیشتر از اجزا بودیم جان ِمه. تو ۹۰ بودی و من ۹۵. میانگینمان ولی ۱۱۰ بود. اندیگو فکر میکند نگاهم را به هر کس دیگری منعطف کنم میتوانم یکی مثل تو داشته باشم. اگر راست میگه، تو چرا اینقدر احمق بودی که بروی؟ چرا جنبه نداشتی؟ خیلی عصبانیام. بوتل آب شیشهییام را یادت است؟ میگفتی شبیه بوتلهای زهر جادوگرها است. حداقل چندبار در هفته چشمهایم را میبندم و تصور میکنم که با تمام توان شیشه را میکوبم به صورتت. شیشه خرد میشود و صورتت پر از خون. باز دلم یخ نمیکند. میخواهم اینقدر درد بکشی که عاقل شوی و برگردی ولی تو با عاقل شدن خیلی فاصله داری. با یکی دوتا ضربه مغزی عاقل نمیشی. ای خدا... ای خدا... هر کتابی میخوانم بهتریندوستها مرا یاد تو میاندازد. من اگر لولا باشم کی مثل تو میتواند مارک باشد؟ من اگر دیزی باشم کی مثل تو میتواند ویلیام باشد؟ من میخواستم با هم به بلندترین مقامها برسیم و انگار تو آدم اشتباه بودی برای این نقش. گاو احمق مگر نگفتی «تو بروی بدبخت میشوم؟» حالا چرا برنمیگردی عذرخواهی کنی؟ چرا برنمیگردی که بمانی؟ چرا خریت میکنی؟ چرا دیوانگی میکنی؟ با کی قرار است بالاتر از ۱۰۰ باشی؟ برو بمیر. برو بمیر که مرا دلتنگ نگهداشتی. برو بمیر. بیشرف.
- //][//-/
- چهارشنبه ۱۷ می ۲۳
- ۱۶:۳۰