کف میدان تنیس دراز کشیده به آهنگ‌های منیژه دولت گوش میدادم. ماهواره‌های استارلینک را دیدم و درخشش خیلی نورانی یک ماهواره‌ی دیگر را. اولین‌ باری که ماهواره‌های استارلینک را دیدم کم بود از هیجان روحم بدنم را ترک کند. لب ساحل، جایی که هیچ نوری غیر از نور ستاره‌ها زمین را روشن نکرده بود بارش شهابی برساوشی را نگاه می‌کردیم. شب بی‌نهایت رویایی بود. در راه برگشت، در موتر کانر و سام، سرم روی پای جورج بود و خوابم برد. احتمالا آخرین باری که قبل از این در مسیر برگشت به خانه سرم روی پای کسی خوابم برده بود ۱۳ سال پیش بود. چه روزهای بی‌نظیری پشت سر گذاشته‌ییم... 

----------------------

ایمیلو: تو یک لبخند خیلی خالصی داری که فقط دوبار تا حالا دیدمش. یکبار وقتی اعتراف کردم که خیلی سخت است که به تو «نه» بگویم. مثل بچه‌ها، بزرگ لبخند زدی و گفتی «جدی میگی؟؟؟؟؟؟؟» یکبار هم روزی که مرکز خرید رفته بودیم. من و جورج یک گوشه سر در مبایل نشسته بودیم و تو تنها تنها با خودت خرید می‌کردی. آمدی و گفتی «بلند شوید. میرویم ابروهایمان را برداریم.» هر سه‌تایمان با ابروهای اصلاح شده بیرون آمدیم و همه حس خوبی نسبت به خودمان داشتیم. چند ساعت بعدش من در مورد چیزی ناله کردم. تو گفتی «بلی بلی. همه چیز بد است. ولی در عوض ابروهایمان را نگاه کن!» و بزرگترین لبخند دنیا روی صورتت بود. 

----------------------


یک روز که مثل دو پرنده‌ی عاشق داشتیم از همه چیز هم تعریف می‌کردیم گفت «بینی‌ت را دوست دارم.» گفتم «جدی میگی؟ زیاد کوتاه نیست؟» گفت «تو قبلا هم این سوال را پرسیدی. کسی به تو گفته بینی‌ت کوتاه است؟» گفتم «اوهوم. بابا می‌گه بخاطر همین است که شرم و حیا ندارم.» 

----------------------

 خیلی عامدانه سعی دارد اعتماد به نفسم را بالا ببرد. میپرسد «اولین باری که متوجه شدی زیبایی کی بود؟» خانواده‌ی ما هیچوقت به ظاهر اهمیت نمی‌دادند. من فکر می‌کردم مردم یا زیبایند یا باهوش، و همه به من می‌گفتند که باهوشم. مطمئن بودم که زشتم و چون این یک حقیقت دیرینه در ذهنم بوده اصلا اذیتم نمی‌کند. اولین باری که به زشت بودنم شک کردم وقتی بود که جورج شب‌ها که خوابم می‌برد بیدار می‌نشست و خیره نگاهم می‌کرد. می‌گه «باشه. بیا یک تجربه طرح کنیم. زیباترین دوستت کی است؟ یک شب با زیباترین دوستت برو بیرون. میدانم که دوست نداری برقصی. اصلا نرقص. تو یک گوشه بایست. ببین آخر شب کی بیشتر شماره گرفته، تو یا کسی که تو فکر می‌کنی زیباترین دوستت است.» لعنتی نقطه‌ ضعف من همین تجربه طرح کردن‌ها و تحلیل‌های علمیش است.

----------------------

با الدو قرار داشتیم که اگر در ۴۰ سالگی هر دو تنها بودیم، با هم زندگی کنیم. این قولمان فعلا منتفی است چون با الدو دیگر حرف نمی‌زنم. ولی کلا قراردادهای اینطوری که تا دو سال قبل به نظرم اوج دوستی و اوج «علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد» میامد را دیگر نمی‌خواهم. من یا میخواهم درست و کامل با کسی باشم یا میخواهم تنها باشم. تنهایی خیلی بهتر از این بودن‌های نصفه نیمه است. موافقی؟ موافق بود. ولی بعدش قرار گذاشتیم اگر در ۶۵ سالگی تنها بودیم با هم ازدواج کنیم. 

#عشق سالهای وبا

----------------------

 

جورج برای بخار شقیقه‌اش از داکتر دوا گرفته بود. به جای اینکه پماد را روی بخار بمالد که جذب پوست شود، یک گلوله اندازه لوبیا رویش مانده بود. هر چی می‌گفتم زشت است و باید پاکش کند به حرفم گوش نمی‌داد. آخرش گفت «من دانشمندم.» گفتم «چه ربطی داره؟ دانشمند که استی باید زشت باشی؟» گفت «هفته‌ی پیش که در کانفرانس بودم یک زن در کانفرانس بود که ریش داشت. ریش داشت الهه!‌ ریش! فکر می‌کنی کسی برایش مهم بود؟ دانشمند نباید به ظاهرش اهمیت بدهد.» بعد با همان چهره‌یی که انگار مرغ دریایی دقیقا کنار گوشش پوپ کرده رفت سر کار. 

----------------------

ایمیلو سه‌شنبه‌ها با موری را می‌خواند. زنگ زد که برایم در موردش حرف بزند. گفت «موری میگه آدم باید یک مرغ روی شانه‌اش داشته باشد که روزی یکبار آدم را به یاد مرگ بیاندازد. مرغ آدم‌های دیگه هفته‌ی یکبار یادشان میاید که از مرگ حرف بزند، مرغ تو حتی شب‌ها آرام نمی‌گیرد که بگذارد بخوابی. تو باید پیش مرغت زاری کنی که جان مادرت بگذار یک دقیقه به مرگ فکر نکنم. مرغ عزیزم خفقان بگیر. مرغ لعنتی یک لحظه آرام بگیر. مرغ عزیزم یک لحظه خفه شو!»

----------------------

 

در میدان هوایی بوستون استم. آه بوستون... شهر کهنه و سرد من. چقدر خوشحالم که برای چند روز از تو دور خواهم بود. چقدر تو در عین بد بودن برایم خانه‌یی. مثل هرات، مثل مزار، مثل افغانستان. آستن عزیزم! دست‌هایت را باز کن و آماده باش که ۵ ساعت بعد که فرود آمدم بغلم کنی. 

+ اینبار که آستن برم، به علاوه‌ی خانواده‌ی خاله‌ام، مادرکلان و خانواده‌ی مامایم هم آستن استند. همگی را دوست دارم و برای همه آرزوهای نیک دارم. ولی کاش میشد خانواده‌ام را بدون مزاحمت بقیه ببینم.