کرونا با تمام دردهای و شکنجههای روحیش برایم پر از یادگیری بود. یادم نیست چرا، ولی میزم در بدترین جای اتاق، چسپیده به کمد بود. تمام روز پشتش نشسته در دفترم سوال حل میکردم. کتاب میخواندم: کوانتوم، ترمودینامیک، کیهانشناسی و الکترودینامیک. حالا که برگشتهام، عاشق جای جدید تخت استم. صبحها از پنجره مردم را میبینم که ورزش میکنند، میدوند. شبها صدای نرم موترها را میشنوم و نور نارنجی خیابان را میبینم، آسمان را میبینم. ولی موقعیت میز را دوست ندارم. چرا میز پیش کمد نیست؟ انگار چون میز وقتی پیش کمد بود من در بهترین حالتم برای یادگیری بودم قرار است اگر میز برگردد پیش کمد من دوباره برگردم به روزهایی که فقط فزیک زندگی میکردم.
مصطفی میگه طوری که جنونوار خودم را غرق یادگیری کرده بودم صِحی/سالم نبود. راست میگه. خودم را غرق فزیک کرده بودم که به زندگی فکر نکنم. به مرگ آدمها فکر نکنم. به مرگ خودم فکر نکنم. ولی اینهایش یادم نیست. فقط یادم است که وقتی بعد از ظهرها پشت میزم نشسته سوال حل میکردم، تنها چیزی که در ذهنم بود آرامشی بود که فزیک بهم میداد. مصطفی میگه نباید دنبال بازسازی آن حس باشم. ولی نمیتوانم. من تا آخر عمر دنبال حس امنیتی که از فزیک میگرفتم میدوم. اگر این امنیت را از فزیک نگیرم، از مردهایی میگیرم که فزیک میخوانند.
به اتاق خودم در بوستون فکر میکنم. میز را باید کنار کمد بکشم؟ یک موقعیت بد و معذبی که معجزهآسا قرار است باعث شود من غرق فزیک شوم. نمیدانم. نمیدانم. کاش میشد به فکر غذا نباشم. به فکر تمیزکاری نباشم. به فکر مرتب کردن اتاق و آپارتمانم نباشم. کاش میشد فقط یاد بگیرم. چطور به آن روزها برگردم؟ به چه آهنگهایی گوش کنم؟ چه کتابهایی بخوانم؟ چیکار کنم؟ روزهایم لعنتی بودند. زندگی جهنم بود. ولی کتابهایم را داشتم و خوشحال بودم. چطور به کتابهایم برگردم؟
باید بیشتر و با جزئیاتتر بنویسم. در نوشتههای نشر شده در وبلاگ اصلا هیچ اثری از چرا و چگونگی آن روزهایم نیست.
+ گاهی دلتنگ تنهاییم در بوستون استم و میگم کاشکی زودتر برگردم. گاهی میگم اگر بیشتر در آستن میماندم، ضرور نبود که بخاطر ضیق وقت اینهمه برنامه فشرده داشته باشم و از همه کارم عقب بمانم.
++ من اگر پول میداشتم اولین کاری که میکردم این بود که خودم را از فشار کارهای خانهداری بیغم کنم و بعد تا آخر عمر کار نکنم و فقط فزیک بخوانم.
+++ من واقعا هیچ صبر و حوصلهیی که تمام زنهای افغان دارند را ندارم. با هیچکسی جز خودم کنار نمیایم :)
- //][//-/
- شنبه ۱۴ اکتبر ۲۳
- ۲۳:۰۹