در مکتب همیشه با رسامی و خطاطی مشکل داشتم. میگفتن بخاطر این است که حوصله ندارم. راست می‌گفتن. حوصله‌ی ظریف‌کاری را ندارم. نمی‌توانم رسامی کنم، بدوزم، یا حتی زیبا بنویسم. نمی‌توانم چرت بزنم که کلمات را چطور کنار هم بچینم که تو عمقشان را درک کنی. ولی اگر میتوانستم، برایت همانطور که دوست داری، مثل نزار شعر می‌نوشتم.

اگر خواسته باشم تعریفش کنم، میگم اعتیاد است. آدم به توجه تمام و کمال تو معتاد میشود. فقط تو میتوانی روی من با تمام وجودت، با تمام حواس پنجگانه‌ات تمرکز کنی وقتی از غذاهایی که امروز خوردم حرف می‌زنم، و وقتی که از تحمل‌ناپذیری زندگی حرف می‌زنم،‌ و همچنان وقتی که از سفر در زمان حرف می‌زنم. اعتیاد آور است عزیز دلم. 

مرا طوری نگاه میکنی انگار که هیچ زن دیگری را در دنیا نمی‌بینی. مرا طوری می‌بوسی انگار که لب‌هایت هیچوقت هیچ مقصد جز بوسیدن من نداشته‌اند. مرا طوری دوست داری که انگار ... مرا طوری دوست داری که انگار به دنیا آمدی که مرا دوست داشته باشی. 

وسط اتاقم روی قالینچه می‌شینی و دور و برت را پر از مقاله‌های علمی می‌کنی. با من از انتروپی درهم‌تنیدگی حرف می‌زنی. برایم از فلسفه‌ی اسپنوزا حرف می‌زنی. وقتی غمگینی در بغلم مچاله میشوی. برایم غذا می‌پزی. در خواب ناخوداگاه بغلم می‌کنی. با خنده با هر آهنگی عربی می‌رقصی. به دوست‌هایت مهربانی می‌کنی. برای خواهرت تشویش می‌کنی. آهنگ می‌خوانی. من ِاز دنیا بی‌خبر را از اتفاقات اخیر دنیا خبردار می‌کنی. برایم از مصر حرف می‌زنی. چشمم را به یک دنیای شگفت‌انگیزی که نمی‌توانم حتی تصورش را بکنم، باز می‌کنی. مرا به کلیساهای زیبا می‌بری. 

مرا بغل می‌گیری وقتی از غم مچاله می‌شوم. پنجره را باز می‌کنی وقتی در وسط زمستان تب دارم. پتو رویم می‌کشی وقتی خوابم می‌برد. برایم کتاب فزیک میخوانی وقتی نمی‌توانم بخوابم. با سکوتت شرمنده‌ام می‌کنی وقتی دردهایم را فریاد می‌زنم. میگذاری بد باشم. میگذاری نفرت بورزم. میگذاری احمقانه نگران بچه‌هایم باشم. میگذاری وقتی کنارم نشسته‌یی یک ساعت با پی‌دی گپ بزنم تا مطمئن شوم حالش خوب است. میگذاری خودم باشم و خودم را دوست داری. 

آینده بی‌اعتبار است. میفامم و اما میدانم که یک سال قبل، وقتی بعد از گم شدن در پارک در آن تاریکی شب وارد بار ِمحبوبم شدی، من نمی‌دانستم یک سال بعد قرار است عاشق باشیم. آینده بی‌اعتبار است. مگر آینده با تو شگفت‌انگیز است. 

* در چشم‌هایت که گم شدم، تمام دنیا فراموشم شد