در میدان‌ ِهوایی بوستون استم. یک ساعت بعد به آستن پرواز دارم. من خیلی میدان هوایی‌ها را دوست دارم. میدان آدم را به پرواز و به مقصد میرساند :) یکی از امن‌ترین نقطه‌های هر شهری میدان هواییش است (بعد از ۱۱ سپتمبر ۲۰۰۱ حداقل). پنجره‌های بزرگ و رستورانت‌هایی که از تمام اقصی نقاط دنیا غذا سرو می‌کنند. وای فای رایگان. سرویس بهداشتی تمیز و گاهی اوقات خوشبو. انواع رنگارنگ آدم‌ها. قانون‌های دنیا بیرون داخل میدان هوایی صدق نمی‌کند. در میدان هوایی میتوانی ساعت ۱۰ صبح با پیژامه در پا، همبرگر در دست، مارگاریتا بنوشی، فیلم ببینی و این به نظر هیچکس عجیب نیست. از لحاظ مهندسی میدان هوایی‌ها مثل شاهکار استند. خدای من!‌ چطور تعمیری به این عظمت میتواند اینقدر منظم باشد که هر کس با هر زبانی از دنیا بتواند مسیر خودش را پیدا کند؟ قبلا هم گفته بودم،‌ ولی من اگر معمار یا انجنیر ساختمان بودم،‌ قطعا هدفم سرپرستی بخشی از ساخت کدام میدان هوایی میبود. 

دوست دارم خیلی زودتر از وقت پروازم بروم میدان که بتوانم "مردم‌نگری" کنم. میدان هوایی از نمونه‌ی زیبایی از تنوع است. آدم هر نوع آدم را در میدان هوایی می‌بیند. من فقط ۲۰ دقیقه قبل اینجا رسیدم و تا حالا که این زوج از آدم‌های مورد علاقه‌ام استند:

دوست دارم زود بروم که وقت داشته باشم میدان را بگردم و جاها و چیزهای مورد علاقه‌ام را پیدا کنم. مثلا این نوشته را از روی این صندلی گهواره‌یی می‌نویسم. فوق‌العاده نیست؟

در میدان هوایی اصلی استانبول پشت یکی از کانتین‌هایی که غذا می‌فروشند یک گوشه آرام می‌شناسم که دوستش دارم. در میدان‌ لیزبون، پرتگال یک سرویس بهداشتی تک نفره‌ی بـــــــــزرگ میشناسم که دوستش دارم. از میدان هوایی لندن فقط دویدن با مصطفی را یادم است. قربان کابل جانم شوم، از میدان هوایی کابل همین یادم است که وقتی رسیدم برق نبود و همه جا تاریک بود :)