میخواستم دکترا که گرفتم برگردم به وطنم. بروم به مزار جان. در دانشگاه بلخ پوهنحٔی۱ اخترفزیک را افتتاح کنم. میدانستم چه مدل تلسکوپ باید بخرم. میدانستم کجاها سیر علمی بریم. میدانستم چه برنامههای پژوهشی برای دانشجوهایم طرح کنم. میدانستم برای دانشجوهایم چطور استاد راهنما از دانشگاههای آمریکایی پیدا کنم. میدانستم چطور توصیهنامههایی بنویسم که در هر کارآموزی قبول شوند.
اول میگفتم رو به روی دانشگاه، در تفحصات خانه کرایه میکنم. تفحصات را خوش داشتم. درختهای بلند و نزدیکیش به سخی جان را خوش داشتم. میخواستم هر وقت دلم خواست، زیر سایهی درختها پیاده به سخی جان بروم. میخواستم از دروازه بلخ قرطاسیه بخرم. میخواستم تا اخر عمر دست به اجاق نزنم و از چهار راهی کفایت کباب و قابلی بگیرم. میخواستم هر هفته در تابستان بروم از شیریخ فروشی محبوبم که پیش لیلامی۲ است شیریخ۳ بخرم. میخواستم از رستورانت صداقت فرنی بخرم. بابا بخاطر امنیت نگران بود. نظرش این بود که پیش پدرکلان و مادرکلانم باشم. غُر زدم که پدر کلانم سختگیر است و خانهشان پیاده حداقل یک ساعت از دانشگاه دور است؛ مجبور میشوم موتر بخرم و نمیتوانم پیاده هیچ جایی بروم. اما راضی شدم.
هنوز دکترا را شروع نکرده بودم که پدرکلانم مُرد. سال اول دکترا وطنم مُرد.
حالا وقتی میگم ۲۶ اپریل خانه میرم همگی میدانند که منظورم تگزاس است. هیچکس نمیپرسد «خانه؟ افغانستان یا تگزاس؟»
۱. پوهنحٔی (پوهَنزَی: معادل پشتوی دانشکده)
۲. لیلام به معنی حراج. لیلامی منطقهیی است که جنسهای وارد شده از خارج را حراج میکنند.
۳. شیریخ بهترین آیسکریم دنیا است. غیر از مزار و کابل شیریخ اصیل را هیچ جایی نمیشه پیدا کرد.
- //][//-/
- چهارشنبه ۵ آوریل ۲۳
- ۱۴:۲۵