سهشنبه شب اگر کنارم نبود از استرس سکته میکردم. آهسته در گوشش گفتم «میترسم.» و او هر دو دستش را دورم حلقه کرد. طوری که اگر طالبها از در با کلشینکف وارد آپارتمانم میشدند نمیتوانستند مرا بکُشند. طوری که اگر ارواح خبیثه سراغم میامدند نمیتوانستند مرا شکنجه کنند. طوری که فکرهای منفی خودم نمیتوانستند فشار بازوانش را دور بدنم تحمل کنند. طوری که اگر کسی از پنجرهی اتاقم به داخل نارنجک پرت میکرد او حصار بدنم شده بود. طوری که مامان و بابا نمیتوانستند تنبیهم کنند. طوری که اگر سیل میامد من در زیر گِل و لای گم نمیشدم. طوری که اگر زیر برفکوچ (بهمن) گیر میکردیم من از تنهایی یخ نمیزدم. طوری که دست هیچ بلای زمینی و آسمانی نمیتوانست به من برسد.
با اضطراب گفتم «نخوابی. خواهش میکنم تا من به خواب نرفتهام نخوابی.» و او بدون هیچ اعتراضی هر بار بیدار شدم محکمتر بغلم کرد و تمام ِشب کنارم بیدار ماند.
#sayNoToDrugs
- //][//-/
- پنجشنبه ۱۶ فوریه ۲۳
- ۱۲:۳۸