"I, His ordained minister, almost rave in my restlessness"
این جمله از کتاب Jane Eyre آتش به جانم انداخته. قشنگترین قسمت خواندن کتاب دیدن جملههاییست که در هیچ کلکسیون quote او کتاب پیدا نمیکنی ولی آتش به جانت میزنند. حالم دگرگون شده از خواندن این جمله. I rave in my restlessness! ای خدا!
I rave in my restlessness...
i. rave. in my. restlesssness...
I. RAVE. IN. MY. RESTLESSNESS.
یا خدا... یا خدا... میخوام این جمله را بارها و بارها جیغ بزنم. میخواهم بداند. بدانند. بدانند. بدانند. که i RAVE in my restlessness. دلیلی برای «بیقرار» بودن وجود ندارد. نیازی برای انجام دادن «کاری» است که شبها نمیگذارد بخوابی و روزها نمیگذارد بنشینی. "چه کاری؟" you might ask، باید بگویم که نمیدانم. نمیدانم. نمیدانم. هر کاری؟ نه! هیچ کاری؟ نه! چه کاری؟ نمیدانم. نمیدانم. نمیدا... اما تو میدانی. تو همیشه میدانی. فقط میترسی. فقط جرأتش را نداری. تو همیشه میدانی و همیشه انکار میکنی. همیشه میدانی و همیشه از خودت میپرسی "چه کاری؟" و میدانی. تمام مدت میدانی. فقط میترسی. برای همین است. برای همین.
jane eyre را دوباره میخوانم. پختهتر، با دقتتر، شمردهتر میخوانمش.
- //][//-/
- دوشنبه ۱۴ ژانویه ۱۹
- ۲۰:۵۹