من زیر اسم ترا در تمام کتابهایم خط کشیدم. دنبالت را تا زیر آب٫ تا بلندی آسمان گرفتم. دنبالت دویدم. دویدم. دویدم. آنقدر که از نفس افتادم و گفتم کافی نیست! قویتر شدم و بیشتر دویدم. از هر کسی که سراغی گرفته بودی سراغت را گرفتم. دنبالت در کابینت های خانه٫ در وسط خیابان ها در نیمه شب٫ در پشت فرمان مازدای سفیدم گشتم. نبودی. خوشحال بودم که نبودی. هر وقت ترا بیشتر خواستم و بلندتر داد زدم از ترس رفتم زندگی را بغل کردم. زندگیای که بغل کردنش مثل بغل کردنِ تیر چراغ برق میماند. زندگیای که بغل کردنش مثل دراز کشیدن در عمق هزاران پایی دریا بود٫ لهکننده٫ خفهکننده٫ کشنده. بیشتر ترا خواستم. محکمتر بغلش کردم. محکمتر کتابم را در دستهایم فشردم. لبهی میز را محکمتر گرفتم. چشمهایم را بازتر کردم. بلندتر خندیدم. بیشتر دویدم. بیشتر دلم برایت تنگ شد. بیشتر ترا خواستم. بیشتر حمام رفتم. بیشتر آهنگ گوش دادم. بیشتر کار کردم. بیشتر و بیشتر کار کردم. شب بدون فرصت اینکه دنبالت بگردم خوابم برد. زندگی را بغل کرده بودم.
- //][//-/
- سه شنبه ۱۷ آوریل ۱۸
- ۱۶:۴۵