کرستینا یکبار با قاطعیت گفته بود که من در درونم یک چیزی دارم که به من اطمینان میدهد که «میتوانم». اگر Mr. Robot را دیده باشید، من تیرل استم. اگر Grey's Anatomy را دیده باشید من Cristina Yang استم. برای همین وقتهایی که از زندگی زده میشوم، از این لجم میگیرد که لعنتی من خیلی در زندگی کردن خوبم. من بلدم شاد باشم. من دیوانهوار، معتادانه، عاشق یادگرفتنم. میتوانم اینقدر عشق بورزم که بابا را به گریه بیاندازد. میتوانم اینقدر مهربان باشم که تنها نقطهی روشن ِ دورههای غمگین پیدی باشم. میتوانم اینقدر با مصطفی بخندم که مامان تعجب کند. میتوانم به تی کیمیا یاد بدهم. میتوانم با سیتا در مورد هنر حرف بزنم. میتوانم خوشهی کهکشانییی که ۱۲ ملیارد سال قبل تولد شده را کشف کنم. برای سرگرمی میتوانم با کیوان یک بوتل تکیلا را در یک شب تمام کنم، و میتوانم کد ِالگریتمهای سخت و بیمصرف را بنویسم. میتوانم با شما که این نوشته را میخوانید دوست باشم. میتوانم طوری انگلیسی حرف بزنم که همه فکر کنند آمریکایی استم. میتوانم شبها تا نیمه شب دیوان بیدل بخوانم. من با تمام نفرتم از کارهای خانه میتوانم بهترین پاستای آلفردویی که جورج خورده را بپزم. بعدش، وقتی چندین هفتهی پی هم به زیباترین شکل ممکن زندگی کردهام، روی مبل آپارتمان جدیدم دراز میکشم، آرزو میکنم یک روزی صاحب یک آپارتمان به بزرگی این آپارتمان باشم، و گریه میکنم از فکر اینکه چقدر در زندگی کردن خوبم و چقدر دلم میخواهد بمیرم.
- //][//-/
- پنجشنبه ۸ سپتامبر ۲۲
- ۱۸:۳۷