عزیز دلم،

اگر میشد امروز را یک رقم دیگر زندگی کنم، انتخاب می‌کردم که پیش تو باشم. اگر پیشت بودم برایت صبحانه‌یی که خوش داری را آماده می‌کردم هرچند دیگر مطمئن نیستم که وافل و نوتلا باشد. با تو خاطره میساختم. خودم تو را تا پارک پیش دوست‌هایت می‌بردم. برایت زیباترین کیک رد ولوت را سفارش میدادم. با فراپچینوی چاکلتی و مکرون سپرایزت می‌کردم. به تو می‌گفتم «تو شگفت‌انگیزترین موجود دنیایی» و با لذت نگاه می‌کردم به تو که با اعتماد به نفس خوبی‌هایت را برایم لیست میکردی. با تو شروع به شمارش می‌کردم تا به بزرگترین عدد برسیم ولی تو احتمالا باز سر ۲۵۶ خسته میشدی. با تو بازی‌های ریاضی می‌کردم و تو هر دو دقیقه تاکید می‌کردی که ریاضی تو (که  نه  ده ساله استی) از من (که سال دوم دکترای اخترفزیک استم) بهتر است چون تو در ریاضی تیزهوشان استی. برایم از هنر می‌گفتی و از سمبولیزمی که در آثار هنریت استفاده می‌کنی. برایم از کتابهایی که میخوانی و می‌نویسی می‌گفتی. مرا بارها و بارها با درک عمیقت شگفت‌زده می‌کردی. اگر میشد امروز را یک رقم دیگر زندگی کنم، انتخاب می‌کردم که برای تولد ده سالگیت پیش تو باشم.