در آشپزخانه ظرف میشستم. از پشت بغلم کرد. ولم نمیکرد. به صورتش نگاه کردم. گریه میکرد. نشستیم. گفت مادربزرگش مرده. من نمیدانم چرا اینقدر مرگ دور و بر من اتفاق میافتد. واقعا فکر نمیکنم عادی باشد. در هفت روز گذشته ۳تا خبر مرگ شنیدهام. بغلش کردم. نمیدانستم چی بگویم. بعضی دردها را نمیشود تسکین داد. فقط بغلش گرفتم. گریه کرد. شانههایش میلرزیدند و من دلم نمیلرزید. بعد از آن شبی که تا صبح عر زدم و گریه کردم دیگر چیزی حس نمیکنم. اینقدر کار دارم که هر چه تلاش میکنم نمیتوانم از همه چیز عقب نباشم. رئیسم پریروز برایم ایمیل داده بود و گفته بود که من بهترینم. گفته بود باید به هر دانشگاهی که دلم میخواهد اپلای کنم چون واقعا شانس پذیرفته شدن در هر جایی را دارم. گفته بود MIT, هاروارد، کرنل، هیچ جایی برایم دور از دسترس نیست. گفته بود میخواهد کمکم کند در بهترین جای ممکن پذیرفته شوم. من تعجب کرده بودم. ارمیا گفته بود «واقعا واقعا تو تنها کسی استی که از حرف رئیست تعجب کرده. معلوم است که هیچ دانشگاهی برای تو دور از دسترس نیست.» احساس احمق بودن دارم. احساس بیکاره بودن. احساس خوب نبودن. بعد از یک ماه کار کردن روی اپلکیشن یک فلوشیپ، دیروز بعد از اپلای کردن متوجه شدم در essayم جای وبسایت شخصیام* را XXX گذاشته بودم که قبل از اپلای کردن با آدرس درست وبسایت جاگزین کنم و خب یادم رفت. در این برنامهها رقابت اینقـــــــدر بالاست که از هر بهانهای برای رد کردن اپلکیشن استفاده میکنند. فقط برای بیحسی دیوانهگونهام است که از این اتفاق وحشت نکردهام. البته بابتش خیلی خجالتزدهام. رئیسم و همکارش یک ماه تمام کمک کردند روی این اپلکیشن کار کنم. با چه رویی بهشان بگویم همچین اشتباه احمقانهایی را مرتکب شدم؟ برای همین به هیچکس نگفتم.
امروز امتحان databases دارم و فردا کارخانگی نسبیت عام را باید بفرستم. برای هیچکدامشان آماده نیستم. فردا تولد مصطفی است. از دویدن و تلاش کردن خستهام. دوست دارم همه چیز را رها کنم. میگه «تو حق داری خسته باشی. حق داری بخواهی همه چیز را رها کنی. حق داری بخواهی بایستی، استراحت کنی. اما نمیکنی! این که با تمام خستگیت تلاش میکنی را بیشتر از تمام خصوصیاتت دوست دارم. دلیل اینکه از تو خوشم میاید همین است. که همیشه تلاش میکنی.»
ایستون دنبالم آمده که با هم درس بخوانیم. فعلا.
*من یک وبسایت فارسی دارم که داخلش در مورد نجوم به فارسی مینویسم. در اپلکیشن گفته بودم من برای فارسیزبانان دنیا نجوم را در وبسایت XXX به فارسی فراهم میکنم. بعد نام وبسایتم را ننوشتم :/ ای خدا.
-عنوان از قهار عاصی. فرهاد دریا این شعر را فوقالعاده خوانده.
- //][//-/
- جمعه ۲۳ اکتبر ۲۰
- ۱۳:۴۵