در مورد دوستیمان مینوشتم. بدون اغراق، بدون توجه. حقیقت، تمام حقیقت و هیچ چیزی به جز حقیقت. بعد از تمام شدن نوشته وقتی دوباره خواندمش خندهام گرفت. هر کسی غیر از خودم نوشته را خوانده بود فکر میکرد عاشق شدهام. من هنوز -و احتمالا همیشه- دوستیهای عمیق را به رمانس ترجیح میدهم. بیصبرانه منتظرم برگردد. حرف زدن با او را دوست دارم. خودم را بابت داشتنش خوششانس میدانم. اما عاشقش نیستم. من دوستیهای خوبی داشتهام. اگر عشق قرار است از دوستی بهتر باشد، سطح توقع من خیلی بالاست. من دوستهای نابی داشتهام. آدمهایی که به من اعتماد میکنند. آدمهایی که در مقابلم عریانند و چیزی را پنهان نمیکنند. آدمهایی که کنارشان بلند بلند فکر میکنم و آدمهایی که گاهی جرات میکنم کنارشان عریان باشم. آدمهایی که حس نمیکنم باید سوالهای شخصیشان را با دروغ جواب بدهم. عشق باید فراتر از عطف/ارتباط/همبستگی/connection و درکِ متقابل دوستی، خوب باشد. اما چطور؟ :)
- //][//-/
- دوشنبه ۱۳ جولای ۲۰
- ۱۷:۵۶