میدانی، یک روزی یادم میره. یک روزی یادم میره این عاشقانههای پاک چه حسی داشت. یادم میره به محض اینکه پرسیدی «میتوانم ببوسمت؟» سریع گفتم «بلی» و سریعتر چشمهایم را بستم و بوسیدمت. آن روز دور نیست و از همین حالا دلم برای زمانی که انتظار اولین بوسهها قلبم را پر از اضطراب نکند میسوزد.
----------------------------------
من آهنگ Dreamland از Glass Animals را میپرستم. یک سال و نیم است که میپرستمش. ساعتها به تکرار گوشش میکنم. روی آیپدم عبارت "Dreamland Tourist" را حک کردهام. آن قسمتی از آهنگ که میگه Make it feel like that song that just unopened you برای من خود همین آهنگ است. آهنگی که باعث شد بخواهم از همه چیز ببرّم و در دنیای خود غرق باشم و همچنان آهنگی که باعث شد بخواهم پرواز کنم و آهنگی که باعث شد بخواهم دنبال رویاهایم باشم. چون عزیز دلم، این آهنگ مرهم تمام حالتهایم است.
----------------------------------
من و مصطفی یک عادتی داشتیم که همیشه سر ساعتی که باید بیدار میشدیم و هیچوقت برای «فقط پنج دقیقه دیگه» زاری نمیکردیم. منطقا میدانیم که ۵ دقیقهی دیگر قرار نیست بلند شدن آسان باشد. دلیلش هر چی که است، باید سر این ساعت بیدار شویم و بهانهگیری و به تعویق انداختن امکان ندارد چیزی را بهتر کند ولی خیلی امکان دارد که همه چیز را خراب کند.
در تمام جنبههای زندگی همینطور بودم. رئیسم در دوران لیسانس در مورد چیزهای مختلف، مثل مهاجرت، مکتب رفتن در آمریکا، دانشگاه رفتن در سن کم، انگلیسی یاد گرفتن و غیره؛ میگفت «واو! باید سخت بوده باشه.» و من همیشه فکر میکردم سخت یا آسانیش نامربوط است. باید انجام میشد پس انجامش دادم. حالا که نوشتن این مقالهی لعنتی را از امروز به فردا و از این هفته به هفتهی بعد کش میدهم نیاز دارم الههی قدیمی باشم. الههی عزیزم، برگرد به من.
با پروفسور تازهی دیپارتمنت ما که تا همین چهار سال پیش دانشجوی اودی بود گپ زدم- بلی؛ اودی عزیزم قبل از من یکسره پروفسور و نابغه تقدیم جامعه میکرده. گفتم میترسم برای اینکه دانشمند خوبی باشم دیر شده باشه. خندید. گفت «دیر نشده.» وقت گذاشتیم که هر هفته ببینیم همدیگر را. برایم پیشنهاد و انتقاد بدهد که بتوانم از این قیری که دست و پایم را بسته بیرون بیایم. روزی که گپ زدیم حس کردم بعد از مدتها امید دارم و میتوانم نفس بکشم. هر چند، قبل از هر قدمی باید این مقاله را تمام کنم.
----------------------------------
سیتا جان قندم! تولدت مبارک باشه پیشوگک من :)
- //][//-/
- يكشنبه ۲۹ اکتبر ۲۳